نوشته: محمود پاکزاد
بحث درباره بهترین و موثرترین شیوه های ارتباطی ناشنوایان در جهان سابقه ای بس طولانی دارد که هنوز هم کم و بیش در تمامی جهان این بحث ادامه دارد وموسسات بسیاری هریک با اتکاء بریکی از روشها کار خود را دنبال می کند و این اختلاف سلیقه یا ایده هرگز نباید منجر به مباحثات غیر معقول و یا مشاجرات زننده گردد بلکه هریک باید بکوشند با تحقیق بیشتر ، پژوهش علمی تر و بدون تعصب در خدمتی که در پیش دارند صاحب تجربه بهتری شوند و در صورت موفقیت و اثبات موثر بودن ، بدون شک نظریه و اعمال آنها مورد استفاده همگان قرار خواهد گرفت.
آنچه مسلم است در نهایت روشی موفق تر خواهد بود که منجر به نزدیکی هرچه بیشتر شخص ناشنوا به جامعه بشری و محیط اطراف او میگردد و اصولا تمامی اعمالی که بنام توانبخشی در مورد ناشنوایان و یا هریک از گروههای معلولین انجام میگردد نیز به همین منظور است تا آنان را بزندگی عادی نزدیک سازد.
از نظر سابقه:
گرچه کوشش در طریق خدمت به ناشنوایان و رفع مشکلات ارتباطی آنان به قرنها قبل باز میگردد و اولین کسانیکه در این راه قدم برداشتند پزشکانی بودند که چون از طریق معالجات پزشکی قادر به بهبود بیمار خویش و رفع نقص شنوایی و در نتیجه بیان و گفتار در فرد ناشنوا نگردیده بودند ، نتیجتا بسوی تعلیم وی روی آوردند.
چارلز دولپه در فرانسه با استفاده از روش اشاره و ساموئل هینیک در آلمان با استفاده از روش شفاهی هریک کوشیدند ناشنوایان را مورد تعلیم قرار دهند. آنان گرچه با دو روش مختلف بکار خود ادامه می دادند ولی باهم در ارتباط بودند و دوستانه در بهبود کار خویش می کوشیدند. هینیک در نامه ای به دولپه نوشت که " شاگردان من بوضوح صحبت می کنند و حتی در خواب نیز سخن می گویند " . هر دو آنها و بعداً هزاران متخصص و مجاهد و عاشق بکار خویش کوشیدند تا روش خویش را توجیه کنند و به این قشر از جامعه بشری در نزدیکی هرچه بیشتر آنها به زندگی عادی کمک نمایند و هرگز جز از رقابت سالم و صحیح با نیت خدمت به این گروه بهره نگرفتند. این بحث ها و اینگونه خدمات و کوششها در طی سالها جریان داشتن تا اینکه منجر به کنفرانس 1880 میلان گردید.
در کنفرانس میلان " روش تکلم یا شفاهی صرف و مطلق روشی مفید و منحصر بفرد در آموزش ناشنوایان شناخته شد و بکار گیری آن تاکید گردید. آن کنفرانس نتیجه کار خود را در یک جمله خلاصه نمود: روش شفاهی صرف و مطلق تنها روشی است که باید در تدریس به ناشنوایان ارجح باشد.
در آغاز و در آنروزگاران روشهای متداول در آموزش ناشنوایان با کمی حواشی به دو روش شفاهی و اشاره خلاصه می شد ولی امروزه از روشهای بیشتری نام برده می شود که گرچه تماما بر همان پایه دو روش اصلی استوار است ولی گفتار در تمامی آنها جایی و مقامی دارد. روشهایی که امروزه در آموزش ناشنوایان در نقاط مختلف جهان بکار برده می شود. عبارتند از: از قرن هفتم میلادی به بعد کوششهایی جهت تعلیم به ناشنوایان و پیدا کردن راه حلی در طریق ارتباط آنان با دیگر افراد جامعه انجام گرفت و عقاید خرافی جای حود را به تفکرات علمی داد ولی تعلیم واقعی ناشنوایان از قرن هجدهم به بعد وارد مرحله جدی تری گردید و استمرار بیشتری یافت.
روش شفاهی
روش مختلط
روش اشاره که امروزه در هیچیک از نقاط جهان روشی بنام اشاره به تنهایی بکار برده نمی شود و در تمامی روشهایی که امروزه بکار می رود گفتار جایی ارزشمند دارد. خانم کپی نن رئیس فعلی سازمان جهانی ناشنوایان در نامه ای به تاریخ 21 ماه مه 1992 اظهار میدارد " تا آنجا که من میدانم در حال حاضر در دنیا هیچ کشوری نیست که در آن فقط از اشاره بدون تکلم در تعلیم کودکان ناشنوا استفاده گردد ".
روش دو زبانه که استفاده کنندگان روش اشاره با توجه به عدم کارایی اشاره در فراگیری علوم و دانشهای مختلف این روش را مورد استفاده قرار دادند و به اشاره در آن به عنوان زبان اول تاکید دارند. روش دو زبانه را میتوان با تاکید به تکلم بعنوان زبان اول نیز بکار برد .
روش تلفیقی یا ارتباط کلی که در آن به استفاده از تمامی امکانات از قبیل گفتار ، نوشتار ، اشاره و نشانه های دیگر از جمله حالات صورت ، حرکات بدن و از قبیل برای مراوده ناشنوایان تاکید شده است.
برخی نیز از روشهای دیگری کم و بیش نام برده اند که آنها از اهمیت چندانی برخوردار نیست و پایه و اصل آنها بر همین روشها استوار است.
اکنون با توجه به اینکه:
دانستیم که روش شفاهی یا تکلم یا بعبارتی استفاده از گفتار در تمامی روشها جایی ممتاز دارد و اصولاً با توجه به اینکه مکالمه مهمترین و ساده ترین وسیله مراوده افراد یک جامعه است و بدون تکلم نمی توان با دیگر افراد جامعه ارتباط صحیح برقرار کرد پس ناشنوا هم عضوی از جامعه است باید تکلم بیاموزد تا بتواند در دنیای توانمندان شنوا زندگی سالمی داشته باشد مقاصد خود را بازگو کند ، احقاق حق نماید و ارزش وجودی خویش را بدیگران بشناساند ، هرچه ناشنوا بر تکلم مسلط تر باشد زندگی راحت تر و همزیستی مسالمت آمیزتر و بهتری خواهد داشت.
از نظر ما هم هر روشی که در آن اصل بر تکلم باشد مورد قبول است منظور ما نیز هدایت ناشنوا بسوی کمال مطلوب برای زندگی در جامعه بدون اتکا به دیگران است و گرنه ما بهیچوجه مخالف اشاره نیستیم و تعصبی هم نسبت به اشارات ناشنوایان نداریم ولی این واقع بینی را داریم که بگوییم و بخواهیم که کودک ناشنوا برای زندگی بهتر در جامعه خود باید زبان متداول در جامعه را در هر حدی که ممکن باشد فرا گیرد و بقول " هلن کلر " تکلم را حق مسلم تمامی کودکان از جمله کودکان ناشنوا می دانیم و می کوشیم تا ناشنوا تکلم بیاموزد و به این حق مسلم خود آنهم در بهترین و بالاترین حد ممکن برسد تا در دنیایی که زیست می کند غریبه نباشد و احقاق حق کند ، از زندگی لذت ببرد و همراه با کاروان تمدن به پیش رود.
اما نظریه طرفداران روش شفاهی در رد زبانی بنام زبان اشاره:
در یکی از ساده ترین تعاریف زبان آمده است که زبان دستگاه نظام یافته ای از علایم صوتی است که جهت ارتباط تمامی افراد یک جامعه در یک محیط فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در محدوده مکانی معینی قرار میگیرد و وسیله ای مناسب در ایجاد ارتباط متقابل تمامی افراد آن محیط است.
در این نظام ، تمامی نشانه ها و عناصر زبان بر پایه قواعد و قوانین خاص فونتیکی و بر اساس ساختمان صرفی و نحوی (گرامر) قرار گرفته اند و طبق قواعد ویژه گرامری بهم چیوسته اند و در ارتباط می باشند.
با توجه به تعریف فوق و سایر دلایل علمی طرفداران روش شفاهی با ابراز این دلایل ، اصولاً اشاره را بعنوان یک زبان رد می کنند و تنها آنرا نشانه های ارتباطی می دانند:
اشاره زبان نیست بلکه نشانه های قراردادی است که می تواند در حدی محدود و در رابطه بین خود ناشنوایان بکار گرفته شود. همانند سایر نشانه های موجود در جوامع مختلف از جمله: نشانه هایی که در خط مورس بکار گرفته می شود یا نشانه هایی که در نت موسیقی از آنها استفاده می گردد یا سایر نشانه هایی که در هر جامعه ای بکار برده می شود مانند علایم رانندگی ، طراحی ، نقاشی و حتی رنگها که مثلاً گل سرخ علاقه را می رساند و گل زرد بی تفاوتی را نشان می دهد.
از طرفی زبان دارای:
الف – قواعد و گرامری است که اشاره فاقد آن است.
ب – زبان بر پایه علم فونتیک ، صوت شناسی ، هجا و چگونگی تشکیل و محل ساخت الفاظ قرار دارد که اشاره اصولاً با زبانشناسی بیگانه است.
پ – زبان قابل گسترش و فراگیر است که اشاره در این مورد محدودیت بسیار دارد و هرگز نمی تواند شامل تمام معانی گسترده یک واژه و یا موضوعات مختلف گردد. برای مثال کلمه " استفاده " در زبان فارسی خودمان معانی بسیار دارد که در نشانه های اشاره ای فقط یک علامت دارد و از یک مفهوم آن بهره گرفته میشود و آن مفهوم مادی آن است.
ت – زبان قابل توسعه و بکار گیرنده تمامی علوم از جمله نجوم ، فلسفه ، فقه ، سیاست ، فیزیک ، شیمی ، علوم آزمایشگاهی ، پزشکی و هزاران موضوع و مطلب است در حالیکه از اشاره بسیار محدود میتوان بهره گرفت و فقط برخی موضوعات جاری و روزانه را آنهم بصورتی محدود میتوان با آن عنوان کرد ضمناً خود ساختن اشاره نیز محدودیت بسیار دارد. برای مثال قسمت اشاره سازی سازمان بهزیستی از سال 1352 تاکنون فقط حدود یکهزار اشاره ساخته است که اگر بفرض چند برابر این هم باشد هنوز قطره ای از دریای نیاز کشور و یک جامعه را تامین نمی کند و یا اشارات بین المللی گستونو با تمامی تلاشی که درباره آن انجام شده تعداد اشارات آن آنقدر محدود است که گویای نیاز مسایل پیش پا افتاده جوامع نیز نمی باشد.
ث – دانستیم که زبان و گفتار ، صحیح ترین وسیله مراوده افراد جامعه است و تفکر را به کلام در می آورد و منظور و فکر را بیان می کند. پس گفتار و زبان حاصل فکر است که از ذهن و فکر فردی به ذهن و فکر فرد یا افرادی منتقل می گردد. سپس این دانستنیها بصورت مکتوب و نوشته برای استفاده دیگران و نسلهای آینده باقی میماند و بعبارتی از نسلی به نسل و نسلهای دیگر منتقل میگردد.
اگر زبان تکلمی یا هر وسیله دیگر ارتباطی به قلم نیاید و باقی نماند پیشرفت تمدن نیز متوقف میشود. زیرا هر نسلی باید دوباره مطالب را تجربه کند و نمی تواند از تجربیات گذشتگان بهره گیرد. اشاره این کفایت را ندارد و با آن نمی توان مطالب را برای استفاده آیندگان بصورت نوشتار حفظ کرد. زیرا:
اولاً: زبان کاملی نیست که بتواند همه چیز و تمامی مطالب و علوم و فنون را توجیه کند.
ثانیاً: اگر بفرض محال زبان کاملی هم بود و بفرض محال تر می شد همه مطالب را با اشارات برشته تحریر در آورد با توجه به قطور بودن کتب اشاره ای شاید یک شهر بزرگ هم برای نگاهداری مطالب مکتوب اشاره ای کافی نبود و تصور کنید که کتابخانه شخصی یک فرد چه فضائی را لازم داشت و بایگانی یک اداره بچه صورتی در می آمد.
ج – اشاره به سبب محدودیتی که دارد بر استعداد فرد ناشنوا اثر سوء می گذارد و از رشد فکری او جلوگیری میکند از نظر اجتماعی او را عقب مانده نگاه میدارد و وی را محدود ، متکی ، دهن بین ، بدون اراده و دنباله رو بار میاورد.
چ – از طرفی تمامی نشانه های ارتباطی از جمله اشارات ناشنوایان بر پایه همان زبان اصلی جامعه بنا شده اند و فقط نشانه های کلامی به نشانه های اشاره ای یا خط و نقطه و از این قبیل تبدیل گشته اند و گرنه از خود موجودیتی ندارند. بعبارت دیگر اشارات یا هرگونه علایم و نشانه های دیگر از قوانین زبان اصلی تبعیت می کند و از گرامز زبان اصلی الگو می گیرند و دنباله روی زبان اصلی جامعه هستند و تنها نشانه های کلامی به نشانه های اشاره ای تبدیل گردیده اند.
ح – تکلم و بکار گیری اعضای تکلم احساس آرامش در فرد گوینده ایجاد می کند. افراد هنگامیکه تحت فشار هستند با گفتن مطالب خود و بکار گیری اعضای تکلم احساس آرامش مینمایند و بعبارتی خویشتن را تخیله می کنند. بهمین دلیل است که بسیاری از ناشنوایان حتی بیسوادان آنها هنگام بیان مطالب خویش از طریق اشاره اعضای گفتار را بکار می گیرند و لبهای خود را بدون مفهوم تکان می دهند و یا افراد عادی هنگام غضب به اعضای گفتار خود حرکات گسترده تری می دهند و فریاد می کشند زیرا بکارگیری اعضای تکلم درون خشمگین را تخیله می کند و بفرد آرامش می دهد.
خ – خداوند متعال برای هر امر و فعلی عضو مخصوص به آنرا آفریده است و اعضای تکلم نیز برای بیان و ابراز نیاز های فرد و مراوده افراد با یکدیگر ، هنگام خلقت شکل گرفته اند.
در مورد ناشنوایان نیز که اعضای تکلمی آنان در اکثر قریب به اتفاق موارد سالم هستند و فقط بخاطر نشیندن قادر به تکلم نیستند یعنی چون نشینده اند نیاموخته اند و نتیجه اینکه نمی توانند اعضای گفتار خویش را بدرستی بکار گیرند و سخن گویند و گر نه اعضای گفتار آنان سالم است و در صورت تمرین بدرستی می توانند آنرا بکار برند. لذا شنوایی وسیله ای است در سخن گویی و بعبارتی لالی ثمره کری است و لازمه آن نیست. لذا میتوان در این زنجیره ارتباطی تفکر و ذهن ، شنوایی ، بیان و گفتار برای قسمت مفقوده این زنجیره یعنی شنوایی جایگزینی گذاشت تا فرد ناشنوا برای درک مطالب بجای استفاده از شنوایی که فاقد آن است با استفاده از ابزار و اعضای دیگر جبران این کمبود را بنماید و با بهره گیری از حس بینایی برای لبخوانی و استفاده از حس لامسه برای احساس ارتعاشات اصوات جبران خللی که فقدان حس شنوایی سبب گردیده است را بنماید.
د – برخی بدون تفکر و شاید هم از روی تعصب اظهار میدارند بجای آموزش تکلم به افراد ناشنوا ، افراد جامعه را اشاره بیموزیم. گرچه این گفته آنقدر بی پایه و اساس است که لزومی به بررسی و بحث ندارد ولی واقعاً کدام عملی تر است ، آنکه شصت میلیون شنوا را اشارات محدود و بی پایه بیاموزیم یا آنکه هشتاد هزار ناشنوا را تکلم ، که زبان همگان افراد جامعه است یاد دهیم. آیا اگر فردی به سبب نداشتن دست ، بناچار با پا نقاشی می کند دلیل آنست که بگوییم همه مردم باید با پا نقاشی کنند آنهم با کیفیت ضعیف تر. یا اگر فردی بخاطر قطع نخاع ناچار از استفاده از صندلی چرخدار است باید بگوییم بهتر است همگان از صندلی چرخدار استفاده کنند.
ذ – اگر اشاره کافی در گذران زندگی ناشنوا بود دیگر لزومی به اعمال توانبخشی نمی بود. تمامی زحماتی که سالها است محققان بسیاری در رابطه با انجام اعمال توانبخشی چون تربیت شنوایی ، گفتار درمانی ، اختراع انواع وسایل آموزشی و کمک آموزشی از قبیل سمعکها ، گوشی های گروهی و اعمال جراحی جهت بازگرداندن حس شنوایی بفرد ، از جمله اعمالی که در سالهای اخیر تحت عنوان کاشت حلزون با صرف نیروی انسانی زیاد و استفاده از منابع مالی بیشمار انجام می گیرد را باید باطل و بیهوده دانست و این امور را بر خلاف خواسته ناشنوایان یا پیشرفت آنها به حساب آورد. همچنین زحمات سالها و قرنهایی را که دانشمندان بسیاری از جمله الکساندر گراهام بل مخترع تلفن که میگوید " ناشنوا باید تکلم بیاموزد ، ناشنوای بدون تکلم هرگز نمی تواند عضو واقعی جامعه بشری باشد " را عبث و بیهوده اعلام نمود.
همه می دانیم که سالها است کلمه لال از کتب لغت مربوط به ناشنوایان حذف گردیده و تنها از کلمه ناشنوا استفاده می شود زیرا این اعتقاد هست که با استفاده از روش شفاهی و شیوه ها و وسایل آموزشی و کمک آموزشی ناشنوایان گفتار می آموزند و دیگر هیچ شخصی لال به حساب نمی آید. حتی سازمان جهانی ناشنوایان که در حال حاضر در دست طرفداران روش اشاره است نام خود را سازمان جهانی ناشنوایان گذاشته است و کلمه لال را از نام خود برداشته است. آنها هم می دانند و فهمیده اند که باید انسان هایی سالم ولی گویا تربیت کرد و تکلم جزیی از سلامت و تمدن است.
دیگران چه می کنند؟
در حال حاضر در سطح جهان موسسات بسیاری و مراکز آموزشی متعددی از روش شفاهی در آموزش بهره میگیرند و حتی برخی روش شفاهی صرف مطلق را شیوه کار خود قرار داده اند. برخی از این مراکز متجاوز از یک قرن است که فعالیت دارند و هزاران و صدها هزار کودک ناشنوا را تکلم آموخته اند که برخی از آنان در رشته های معتبری چون مهندسی ، دارو سازی ، فیزیک ، بیوشیمی ، و ..... دارای شخصیت معروفی در جامعه خود هستند. از جمله این موسسات میتوان از جان تریسی کلینیک و آموزشگاه کلارک و موسسه لکینگتن در نیویورک و موسسه گراهام بل که همگی در کار خود موفق هستند نام برد. در مقابل موسساتی هم هستند که از اشارات به عنوان یکی از ابزارهای آموزشی و تفهیم و تفاهم استفاده می کنند مثل دانشگاه گلودت. هر دو گروه با اعتقاد و ایمان کار خود را دنبال و باهم روابطی حسنه و دوستانه و انسانی دارند ، هیچکس دیگری و کار او را سرزنش نمی کند و مورد تحقیر قرار نمی دهد. بلکه هریک می کوشد با تحقیق بیشتر ، پژوهش بهتر دور از هر گونه تبلیغ و توهین ارزش کار خود را بیازماید و به جامعه بشری و قشر ناشنوا ، این ساکنان دنیای سکوت ارائه خدمت نماید.
لذا نتیجه اینکه :
ما در حالیکه هیچگونه تعصبی نسبت به استفاده صحیح از نشانه هایی بنام اشاره نداریم ولی با واقع بینی کامل اعلام می داریم که هر کودکی از جمله کودک ناشنوا باید در حداکثر توان زبان جامعه ای را که در آن زندگی می کند فرا گیرد تا بتواند با افراد دیگر مراوده نماید و منزوی و مطرود نباشد ، و برای این منظور پیشنهاد می کنیم که:
یک : روش آموزش کودکان ناشنوا باید روش شفاهی و تکلمی باشد و مراکز آموزشی باید از این روش استفاده کنند و با در نظر گرفتن اینکه استعداد تقلید و فراگیری زبان در نزد کودکان بسیار زیاد است بنحوی که کودک چند زبان را باهم در دوران کودکی به سهولت و با تلفظ کاملاً صحیح فرا می گیرد بنحوی که این امر برای بزرگسالان میسر نیست تاکید می کنیم که در آموزش کودک ناشنوا حداقل تا پایان دوره ابتدایی و در صورت لزوم راهنمایی که دوران طلایی زبان آموزی کودک و بهترین سالهای یادگیری چگونگی استفاده از اعضای تکلم است منحصراً از روش شفاهی استفاده شود و دنیای اطراف او در این دوران پر از گفتار ، لبخوانی ، تربیت شنوایی ، گفتار درمانی ، استفاده از سمعک و ..... باشد.
دو : ما نه تنها با استفاده ناشنوایان از نشانه های ارتباطی آنها بنام اشاره مخالف نیستیم بلکه آنرا حق ناشنوا پس از پایه گذاری کامل تکلم در وی می دانیم لذا ناشنوایان می توانند پس از فراگیری گفتار و زبان مادری و آگاهی از چگونگی بکارگیری اعضای تکلم ، در خارج از محیط آموزشی بهر اندازه که می خواهند و نیاز دارند از اشارات استفاده کنند.
سه : ما به استفاده از رابط و مترجم برای ناشنوایان در مجامع عمومی ، نهادها ، مراجع دادگستری و نیروی انتظامی تاکید داریم و آنرا حق ناشنوا می دانیم و معتقدیم که این امر باید اجباری شود و رابطین متخصصی نیز برای کمک به ناشنوایان که در مراکز آموزش عالی و دانشگاهها ادامه تحصیل می دهند تربیت گردد.
چهار: برای آموزش بزرگسالان ناشنوا ، روش تلفیقی یا ارتباط کلی را توصیه می کنیم که در آن از تمام فاکتور های ممکن از جمله تکلم ، نوشتار ، اشاره ، ژست های مختلف سر و صورت و بدن و .... میتوان استفاده نمود. ضمناً تاکید می کنیم که آموزش بزرگسالان ناشنوا نیز باید اجباری گردد.
پنج : همانگونه که مسئولیت آموزش و پرورش کشور با وزارت آموزش و پرورش است و دیگران حق دخالت در آن را ندارند مسئول آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان استثنایی مگر با مشورت و تبادل نظر با کارشناسان و مسئولان آن سازمان آنهم دور از هرگونه جنجال و تبلیغات دخالت نمایند.
و آخرین کلام اینکه:
جهان علم این حقیقت را پذیرفته و فهمیده است که ناشنوا باید تکلم بیاموزد و اشاره به هیچ عنوان کافی و رسا در گذران زندگی او نیست. بلکه بعنوان یکی از فاکتورهای ارتباطی بین خود ناشنوایان می تواند قابل قبول باشد. بنا به نظریه جامعه شناسان و مردم شناسان انسان به چند جهت اشرف مخلوقات قرار گرفته است و توانسته است به این حد از پیشرفت و تمدن برسد که دیگر کرات را فتح کند ، بر بسیاری از ندانسته ها آگاهی یابد و اشرف مخلوقات گردد. صفاتی که این پیشرفت را سبب گردیده اند عبارتند از: تعقل ، تفکر ، تجسم ، راست قامتی و تکلم و گفتار و این امتیازات هستند که انسان را نسبت به سایر موجودات ممتاز ساخته اند. انسان بخاطر راست قامتی و استفاده از دستها توانسته است در سازندگی موفق شود و با ساخت ابزارهای مختلف طبیعت اطراف خود را بدلخواه تغییر دهد و بخاطر تعقل ، تفکر و تجسم بر مجهولات آگاهی یابد و بالاخره از طریق تکلم و بیان مقصود ، با دیگر افراد ارتباط برقرار نموده ، دانستنیها و دانش خود را بازگو نماید و سپس بصورت مکتوب به نسل های دیگر منتقل کند. لذا تکلم یکی از مهمترین ابزار و وسایل پیشرفت و وجه تمایز او از دیگر موجودات بوده است. سخن کوتاه میکنیم و با تاکید مجدد بر استفاده از روش شفاهی در دوران طلایی زبان آموزی کودکان ناشنوا ، با ذکر جمله ای از اولین کنگره گفتار درمانی سازمان بهزیستی کشور این مقاله را به پایان می بریم:
" در سر لوحه توصیف انسان ، سخن گفتن اولین صفت تمایز او از دیگر موجودات بوده است ".
به اُمید روزی که هیچ کودک ناشنوایی بدون تکلم و هیچ کودک استثنایی بدون آموزش نباشد.